وَالْقلم



آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره

 

 

البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه

اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.

دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو نادیده می گیریم و می خوایم با ساخته های ذهنمون زندگی رو پیش ببریم   


ترس تمام وجودم رو گرفته، از اینکه غفلت های این دنیا روی همه چی پوشونده

آدما فقط مشغولن بییییی هدف سرگردون

خدایااااااا منم یکیشون

اهدنا الصراط المستقیم

صراط الذین انعمت علیم

غیر المغضوب علیهم

و لا الضالین

 

آمین

خدایا نگاهت رو لحظه ای قطع نکن از من  


انسانم آرزوست . 

 

اینکه با کسی هم نشین بشی، هم کلام بشی 

که واقعا بی عقده باشه

خیییییلییییی کم پیدا میشه

یه جورایی در جهنمی تخفیف داده شده زندگی می کنیم

ارتباط که با خدا خوب بشه دیگه اینقدر توی این دنیا اتصالی و قطعی نداریم 

آدما حب و محبوبشون یکی میشه

و خیییییلیییییی از مریضیهای درونشون درمان میشه 


امروز بعد از یه هفته رفتم حرم خیلی فرق داشت با همیشه بعد یه مدت سختی و جدال با خودم 

محبت و عشق هیچ وقت توی زندگی از ما بنده ها گرفته نمیشه

یه وقتایی خودمون قهر کردیم  

قهر هم که می کنی باز خدا بیشتر میاد سراغت 

باهات حرف میزنه  

 

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد

گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید


گاهی اینقدر حواسمون به فاصله های دور و آینده هستش

گاهی اینقدر داریم تلاش می کنیم که بعضی اتفاقای زندگی رو  حذف کنیم 

که یادمون میره همین نزدیکی های خودمون، همین امروز رو ببینیم،

غافل میشیم از اینکه همین امروز، می تونیم فردا رو بسازیم


آدم هیچ وقت نمی دونه فردا قراره چه اتفاقی بیافته

یه هفته دیگه 

یه ماه دیگه

گاهی برنامه میریزه برای زندگیش .

اما زمان که می گذره پشت سرش رو نگاهی میندازه میبینه همه چی یه جورای خاصی رقم خورده 

هم مثل اونی که خود آدم فکر می کرد و هم یه جورایی خاص از مسیرهایی رفته و به چیزی که می خواسته رسیده 

که اون مسیرها اصلا توی برنامش نیوده

زندگی همراهی خداست 

زندگی همراه شدن بنده با خداست

بقیه اش زندگی نیست کفران نعمت عُمرِ

خدایا به شدت نیاز به تو دارم

 

بی قرار تو ام و در دل تنگم گِله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
بال» وقتی قفس پَر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زله هاست


محبت که از طرف تو باشه

تمام و کمال و بی نهایت لطیف و ملایم محبتت رو، هدایتت رو می رسونی

نوبت من که می رسه

باورم

توکل ام

یقینم

ایمانم 

محبتم

به تو با هزاران وسوسه و غفلت، همراه میشه!!

برای اینکه به بندگی غیر تو بکشونه!!

انصاف نیست


در گیر حاشیه ها نشو

این حاشیه ها همون دام ها و وسوسه های نَفسه

از نوع وَسواسِ خَناسه 

می بره تو رو به وادی ناایمن

احساس ناامنی که کردی

متوقف میشی

ایمانت سست میشه

باز این وسوسه بیشتر و بیشتر میان سراغت

تا جایی که سپر دفاعیت رو کلاً از بین می بره

و توی بی دفاع زیر این حملات بی امان له میشی

متوقف می شی

 

 

پناه می برم به رب الناس

اله الناس 

مَلک الناس

 

خدایا توی این برهه هایی که متوقف میکنه آدم رو و از مسیر دور میشه آدم تو کنارم باش


فهم بَینه و دلایل واضح و روشن در امری، و خارج شدن از ابهام و پیچیدگی آن، منوط به فعالیت قوه تعقل و حاکمیت آن بر دو قوه وهم و خیال است و در مقابل آن، ابهام و بلاتکلیفی در امور مربوط به عدم حاکمیت قوه تعقل است.

 

 

+ جای تأمل داره این دو خط نوشته

 

 

همت می خواد اراده می خواد سعی می خواد کسی نابرده رنج، به گنج عقل نمی رسه 

الهی یاری کن منو برای بیدار کردن این نعمت بزرگی که برای من قرار دادی 

و از ابهام و پیچیدگی من آزاد کن 

تا به یقین و ایمان برسم 

 

حالا می تونم فاصله ام رو تا ایمان به خدا حساب کنم

کسی که ایمان نداره عقل نداره  

شاید این طور بشه گفت


به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

 

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح

تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست

.

.

.

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه دل

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

 

آدمی یه گوشه ای از قصه ی زندگیش، یه نقطه ای از عالم، توی تعامل و ارتباطش در نهایت باید به او برسه

تا آروم بگیره 

آدمی نیاز به عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن داره

 

الا بذکر الله تطمئن القلوب 


فهم بَینه و دلایل واضح و روشن در امری، و خارج شدن از ابهام و پیچیدگی آن، منوط به فعالیت قوه تعقل و حاکمیت آن بر دو قوه وهم و خیال است و در مقابل آن، ابهام و بلاتکلیفی در امور مربوط به عدم حاکمیت قوه تعقل است.

 

+ جای تأمل داره این دو خط نوشته

 

همت می خواد اراده می خواد سعی می خواد کسی نابرده رنج، به گنج عقل نمی رسه 

الهی یاری کن منو برای بیدار کردن این نعمت بزرگی که برای من قرار دادی 

و از ابهام و پیچیدگی آزاد کن 

تا به یقین و ایمان برسم 

 

کسی که ایمان نداره درگیر پیچیدگی ها و ابهام میشه  

اسیر میشه و غل و زنجیرهاش زیاد میشه

 

سوره یس میاد به ذهنم چقدر آیه های قرآن، حق اند کلامش به عمق جان می شینه

اگه قدرت عقل و فهممون رو بگیریم و بالا ببریم

 

 

مسلماً ما غل هایی بر گردنشان نهاده ایم که تا چانه هایشان قرار دارد به طوری که سرهایشان بالا مانده است

 

و از پیش رویشان حایلی و از پشت سرشان [نیز] حایلی قرار داده ایم، و به صورت فراگیر دیدگانشان را فرو پوشانده ایم، به این خاطر حقایق را نمی بینند

 

و برای آنان یکسان است چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی آورند

 


از جام بلاهایی که خدا به تو می نوشانه نهایت لذت رو ببر!!

همین امتحان های سخت و پشت سر هم، امید هست که عاقبت به خیری رو به دنبال داشته باشه  

نگران نشو 

جزع و فزع نکن

این جام بلاها رو سر بکش

نگاهت که عوض بشه، اون جوری بشه که خدا می خواد

عاشق خدا میشی

زندگی عرصه زنده شدن حق

و از بین رفتن باطله

این زایش و نیست شدن

همیشه همراه دردها، ابهام ها، فشارها، تنهایی ها وووو میشه

اینجا تو لازمه یاد بگیری 

هم مراقب خودت باشی و هم زیاد بشی 


این روزها، مثل کودکی شدم که دنبال یه پناهه!! بهتر بگم به شدت احساس بی پناهی دست داده به من، و همنشینم شده و رفیق بین این شلوغی متوسط و آروم چیزی که قلبم بهش محکم بشه، و یه جورایی مطمئن بشم نیست، اصرار هم دارم همین دَمِ دستیایی که هست بشه مونس و رفیق و دلگرمیم، هر چی می کنم نمیشه!! 

فکر می کنم خدا اونقدر برام بزرگه که نمی شه باهاش رفیق شد!!!

اما دارم خودمو سرگردون تر می کنم

 

أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی‏

 

 

حال همه ما آدما، حال یتیمیه که یه بزرگتر می خواد

خدایا همون اندازه که همه جا آغوش تو، هر سمتی ندای تو 

همون اندازه هم گناه دست و بالم رو بسته

می شنوم

اما دست دلم گیره به گناه

یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ

 


دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست

 

از خدا بخواه حکمتی به تو بده که در بدترین شرایط هم بتونی محکم بر اراده خودت بمونی

و نلغزی

و سست نشی

و ناامید نشی

ایمانت ترک برنداره

آینده برای صابران خیلی شیرینه

شیرینی ای شیرین تر از، صبر بر خوردن زهر به حلاوت، نیست  

خدا راه رو نشون میده 


کلام قدرت عجیبی داره اگه هنوز در کلام و سخن گفتنت تقوا نداری آرامش هم نداری یکم بیشتر هم از خدا دورتری !!

حال خوب و بد ما آدما، بخش زیادیش به خاطر، کلام و سخنیه که ابراز می کنیم 

کاش حال حرفهامون خوب بشه

ساده

بدون تکلف

با اخلاص 

بی آلایش 

عاقلانه و نه زیرکانه 

لطیف نه تند و خشن

بلیغ و رسا نه با طعنه و سرزنش

به اشارت نه با بی حیایی

نرم نه خشمگین

پرمغز نه بیهوده و لهو 

ذکر باشه نه غفلت 


برای هیچ موضوعی دنبال توضیح زیادی نباش، از لذت درکش محروم می کنی خودت رو، خدا حکمت اتفاقایی که افتاده، رو به دلت میندازه!!

 

خدایا، لذت زنده بودن رو توی این دنیا، قبل از مرگ به من نعمت بده

خدایا سکوت و رضایت و امنیت رو به قلبم بده

و نجاتم از همه وحشت ها و نگرانی ها  

 


تولد!!!

نمی تونستم تا مدت ها این اتفاق رو درک کنم!!

اما اتفاقه قشنگیه، خییییلی، توی این اتفاق، عاشق خدا میشی

تولد یه انسان، خیییلی قشنگه  

وقتی قدر این تولد رو بدونی، توی دنیا فقط عاشق خدا میشی

 

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

 

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

 

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

 

خدایا در خودم، هر روز تولدی و تولدی و تولدی از تو می خوام


چرا اکثر تحصیلکرده ها میشن آدم های بدون آرمان!

یا بی تفاوتن 

یا خودخواه

یا فقط علمی آکادمیک ذخیره کردن! که گاها به درد انسان امروز هم نمیخوره!

به شدت پیوندی محکم بین تحصیل و پول و ثروت برقرار کردن

طوری که طالب علم، "آرمان"ش شده پول!!

و بازیچه شعارهای داغ رسانه!! و یه آدم آهنی!!

تحصیل علم آیا همش همینه؟

یا باید بشینیم دوباره فکر کنیم 

چرا به دنبال گرفتن "مدارک" تحصیلی هستیم؟؟

 

به فرآیند تحصیل و محتویات آنچه که در عوض گرفتن عمر و (باز هم پای پول میاد وسط!) پولمون به ما ارائه میدن، در بسته بندی های شیک و باکلاسِ! تفاخر و افتخار علمی 

چیییههه؟؟؟!

 

چرا این محتویات باعث تقویت نیروی ایمان، روشن بینی، روشن ضمیری!، تواضع و افتادگی نمیشه؟؟

و برعکس حتی عمل می کنه!

کجای کار ایراد داره؟


نعمتیه که با خدا به دست میاد خدا درِ خونه دلتُ می زنه متبرک می کنه دلت رو

با هیچ هیبتی، غیر حضور خودش 

به خونه دلت سر نمی زنه ااین اطمینان و رضایت

 

راهشم اینه که 

ایمان به غیب داشته باشی

چشم سر رو ببندیو

چشم دل باز بشه 

 

الذین یومنون بالغیب الم

 

قبل از ایمان آوردن هم تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم  

بشه تمام زندگیت

الحمدلله رب العالمین رو زندگی کنی

و تا آخر حمد  

 

 

تا برسیم به قافله نعمت داده شده ها  


امامم رهبرم پیشوایم مولایم علـــــــــــــــــــــــــــــی بن ابی طالب

 

هم مقتدر 

هم باشکوه

هم استوار 

هم وسیع 

هم پرهیبت

و هم از مظلومیت او دل چون پشم حلاجی شده دیگر دل نمی شود حالش خوب نمی شود و تا ابد سوگوار

 

 

پای رسول ایستاد تا پای جان 

و در محراب نماز در شب قدر با شهادتش دنیا را تفسیر کرد

که اگر راهت، راهی باشد که هر لحظه شاهد خدا باشی  

و نلغزی در این راه 

نهایتش، خداست که جان تو را می خَرَد

که چه معامله پرارزشی  

نه خسارتی برای دنیا و نه خسارتی در آخرت

و سرباز این راه شدن، نظر و لطف دوست را می طلبد که کاش نگاهی

 

امروز حق را 

از رفتار منافق زمانت

از خائن به وطن 

از خائن به دین،

تشخیص بده 

ببین دشمن کجا را نشانه گرفته، آنجا میدان حق است پناه ببر به ولایت او که ادامه دهنده ولایت علیست


چرا اکثر تحصیلکرده ها میشن آدم های بدون آرمان!

یا بی تفاوتن 

یا خودخواه

یا فقط علمی آکادمیک ذخیره کردن! که گاها به درد انسان امروز هم نمیخوره!

به شدت پیوندی محکم بین تحصیل و پول و ثروت برقرار کردن

طوری که طالب علم، "آرمان"ش شده پول!!

و بازیچه شعارهای داغ رسانه!! و یه آدم آهنی!!

تحصیل علم آیا همش همینه؟

یا باید بشینیم دوباره فکر کنیم 

چرا به دنبال گرفتن "مدارک" تحصیلی هستیم؟؟

 

فرآیند تحصیل و محتویات آنچه که در عوض گرفتن عمر و (باز هم پای پول میاد وسط!) پولمون به ما ارائه میدن، در بسته بندی های شیک و باکلاسِ! تفاخر و افتخار علمی 

چه سرنوشتی رو برامون تدارک دیده؟؟!!

 

چرا این محتویات باعث تقویت نیروی ایمان، روشن بینی، روشن ضمیری!، تواضع و افتادگی نمیشه؟؟

و برعکس حتی عمل می کنه!

کجای کار ایراد داره؟


اینکه خدا توفیق بده بهت، که هوای حرم رو یه جوری متفاوت از بقیه دنیا، حس کنی نعمت بزرگیه

احساس غربت نداشتم توی این چند مدت که کنار حرم، در پناه خدا و حضرت معصومه، درس خوندم

 

امروز رفته بودم حرم

دلم خیییلی گرفت

بازم مثل همیشه خجالت می کشیدم گریه کنم

همه گریه هام حبس شدن

حضرت معصومه هوامو داشته توی این مدت  

نمی دونستم از بانو کریمه، چی حاجت بخوام

خواستم هوای دلمو داشته باشه، بدجوری دلم رو ازم گرفته

و چیزی که خودشون برام بهترین می دونن قسمتم کنن

با کُللللییییییی ارفاق در وضع حالم ❤

 


سالهاست که با رنج و سختی زندگی کرده

طوری که خودش نمی دونم باور داره یا نه!!

کمرش دو تا شده

برای دیدنش رفته بودیم، بدون اینکه از ما بخواد که براش کاری انجام بدیم (حق بزرگیْ، به گردن ما داره )، می خواد کلی خودش به زحمت بندازه 

 

 

الان توی سی سی یو بستریه

خدایا حداقل آرامش رو به این مسافر قدیمی عطا کن، که این روزها خستگی راه رو از تن ببره


خیال

وهم

تَصَوّر

زینت داده شده ها

زهَق الباطل شدن! که نابود شدنی هست

 

حقیقت

واقعیت

حق

اطمینان

آرامش

یقین

ایمان

 

 

در  خیییلی از قسمت های زندگی، در حقیقت داریم براساس ساخته های ذهنِ به بلوغ نرسیده و ساخته های نفس و شیطان عملمون رو تنظیم می کنیم 

رشد عقلی انسان زمانی اتفاق می افته که با تمام توان، خودش رو از گناه دور می کنه، و با حضور خدا در زندگیش، تمام باطل ها و غیر واقعیت ها رو با دست گذاشتن توی دست خدا نیست می کنه


درد و رنج ها که زیاد میشه، دیگه تحلیل های عقلی و استدلال و دو دو تا کردن گره گشایی نمی کنه

پای رنج که میاد وسط

تنها میشه از احساسها و ادراک های به بلوغ رسیده، پله ساخت 

و دستت رو بذاری توی دست خدا

و سر بذاری توی بغل او، 

و آروم دل بدی به زندگی

تا گره از کارت باز بشه

از روزهایی در هم کوبنده و خرد کننده می ترسم

 


روزها و شب ها که میان و میرن حال ما هم عوض میشه با ساعت ها و روزها و . یه بهترین حال مال وقتیه که در حریم امن خدا باشی اونم وقتی میشه که از گناه داری دور میشی گناه رو که حذف کنی، امنیت هم هست اما ترس از کجا میاد؟؟ دنیا رو با حضور کیا فکر می کنی محل امنی هست ؟؟ به چی تکیه کردی و اعتماد داری؟؟ 

یه وقتی میاد که تمام تکیه گاه های زندگی تو میرن انگار که هیچ وقت نبودن !! الان معلومه با خودت چند چندی؟؟ 


چادرت، بهترین پناه من

پناهی بهتر از این ندارم

 

 

چرا می ترسم

از دور شدن از مادرم می ترسم

نفس های کم و بیش که به من زندگی دوباره می دن، از مادرم زهراست

از اینکه لحظه ای دستم از گوشه چادرش جدا بشه می ترسم

هنوزم، محکم نچسبیدم گاهی می رم پِیِ بازیچه ها مشغول میشم

 

وقتی که دیدی هر کاری که می کنی، دنیایی یا آخرتی، بازم یادش بودی، و از یادت نبرد مادرت رو 

بدون این مادر داره نگاهت می کنه

چه لحظه های شیرینی


عاشقی رسمیه لازمه آدمیزاد بودن

این آدم، مخلوق خدا، این رسمو از خدای رَبَّ العالمین یاد می گیره

 

 

 

عاشقی به رنگ خدا رنگش با همه رنگ ها فرق داره 

نعمتیه که ندادند به هر کس

محروم شدن خییییییییلیا  

به غم دچار نشدیم، که به عشق برسیم

و راه عاشقی بلد نشدیم


روزها و شب ها که میان و میرن حال ما هم عوض میشه با ساعت ها و روزها و . یه بهترین حال مال وقتیه که در حریم امن خدا باشی اونم وقتی میشه که از گناه داری دور میشی گناه رو که حذف کنی، امنیت هم هست

 

 

دنیا رو با حضور کیا فکر می کنی محل امنی هست ؟؟ به چی تکیه کردی و اعتماد داری؟؟ 

یه وقتی میاد که تمام تکیه گاه های زندگی تو میرن انگار که هیچ وقت نبودن !!از همین الان معلومه شده با خودت چند چندی؟؟ 

این اتفاقا نمی لرزونه پای اراده و رفتنت رو؟؟

از مسخره شدن نمی ترسی؟؟  

 

 

چطور قبل از اومدن امتحان، میشه همه جوابها رو نوشت و بیست شد؟؟

چطور میشه فهمید که با چی امتحان میشی؟؟ 

یه شکستنی هایی همیشه همرامون هست که کاش خدا تعلق ما به غیر خودش رو از ما بگیره که محکم قدم برداریم


یکی از نعمت های بهشت، هم صحبت های خوبه  

چقدر این نعمت، نعمت بزرگیه

طوری که می تونه کلییییی بهره وری ما رو توی زندگی بالا ببره و راه نفس و شیطون رو به دل و فکرمون ببنده

 

بهترین دوست هم، کسیه که ارتباط با اون برای تو ذکر باشه نه وقت گذرونی  

خدایا به شدت نیازمند هدایت و راهنمایی تو هستم، نشونه ای و نوری از طرف تو لازم دارم  


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

 

 

از همه چیز آشفته ام !!!

الهی این آشفتگی ام و سرگردانی ام رو از تو می خوام

به اَمن، امنیت و آرامش تبدیل کنی .

 

 

الهی بندگان بزرگ تو، آنها که تقدیم تو کردند جانشان

زمین به حرمت آنها زنده بود و نفس می کشید

و به زمین آرامش و امنیت دادند

الهی در این لحظه های آشفتگی ام

نگاهی

نیازمند هدایت و راهبری توام شدید

که در راه بازمانده ام و حیران 

و می ترسم از خشونت جهنمی اینجا


ظالمانه ترین ظلم، اینه که حق رو یاری نکنی

 

وقتی ولی و امام تو، تو رو صدا می زنه

و طلب یاری می کنه

تنها گذاشتنش، بزرگترین ظلمه

 

یاری کردن حق هم یه شبه نمیشه فکر و دغدغه ما!!

یه عمر زندگی، و شیوه زندگی معرفتی که کسب می کنی، وو 

اینها می تونن بهت توفیق بِدَن

 

خدایا معرفت و توفیق یاری حق رو به ما بده، که از ظالّین و ظالمین نباشیم


گاهی کلام ما کلمه هایی که خروجی ما هستن کلمه هایی که از درونی مسخ شده به بیرون می پراکنیم اینقدر عقیم و بی برکتن که سدی می سازه سر راه و مسیر هدایت کسی که این کلمه ها بهش اصابت می کنه!!

همه جا صحنه جهاده وقتی آماده نباشی برای جهاد، بی خود و بی جهت میشی و اولین نتیجه اش هم اینه که در تیررس آماج این کلام های بدون نور قرار می گیری و راه هدایت به روی تو بسته میشه  

 

کاش هر چه سریعتر و هر چه بیشتر به نور خدا مجهز بشیم که محروم و خسارت دیده نباشیم

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَىٰ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ. ۳۲\محمد.


عجیبه و خیلی تعجبه درمورد کسی که دنبال یه راه نجات برای خودش نیست خو گرفته به زندانی که درونش داره زندگی می کنه و لحظه ای نمی خواد سر بلند کنه یه افق حتتتتی چند سانتی متر بیشتر رو ببینه!!!

خدایا منم همین طورم؟؟؟!

پس وااااای به حالم

گمراهی درد بزرگیه و از ظالّین بودن چه دردآوره برای روح

 

 

خدایا چه طور کسی شامل هدایت تو میشه؟؟!

خدایا نگاهی خدایا رحمی به من کن  

خدایا عاجزانه معترف به ناتوانی ام ازت می خوام من به حال پریشانم رها نکنی شدید نیازمند هدایتی، نوری و راهنمایی از تو هستم ناامیدم نکن

 


آدم زندگیش آمیخته با خُسرانه این رو هر لحظه میشه فهم کرد هر لحظه آدمی داره به تاراج میره این تجارت ها، آنیْ اتفاق می افته و از دست می دی  

 

 

خدایا چقدر دستم خالیه و چقدر چوب حراج زدم به خودم!!!

یا جَبّار  

برای من جبرااااااانی به اندازه تا روز برانگیخته شدنم کن  

اینقدر وضع حالم خوب نیست


گاهی اوقات، خیال رو زندگی می کنیم و از واقعیت خیلی دور وهم هایی رو جای واقعیت گذاشتیم و با اعتقادی عمیق، واقعیت هایی مخصوص خودمون می سازیم و توی یه دنیای پوشالی با سنت های بی ریشه، وقت می گذرونیم!

پوسیدگی ریشه ها، و گاه بی ریشه و عدم بودن حتی باعث ترس و نگرانی نمیشه چون باورهامون خیییلی قوی تر از عدم یا وجود این سنت هاست


به دنبال محمل چنان زار  گریم 

که از گریه ام ناقه در گِل نشیند

 

خلد گر به پا خاری آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست به مشکل نشیند

عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند

به‌نازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند

طبیب، از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چونْ، میان دو منزل نشیند؟


برای شناختن آدم های دور برت، گاهی مثل اینه که توی مِه هستی، هر کسی غرضی و هدفی داره بنا به وضع حال و ظرفیت وجودیش رفتار می کنه و به علاوه گاهی خود تو هم دچاری به خیلی حجابها اینجور میشه که لنگان لنگان، تلو تلو خوران بین این آدما با زندگی از دور آشنا میشی  

 

 

 

حقیقت چیه؟

واقعیت چیه؟؟

همه چیز اون چیزی که من ادراک می کنم نیست! گاهی ادراک های غلط کُدهای غلط بهت میده دچار میشی به اشتباه و عملی که شناخت صحیحی از محیط و خودت پشتوانش نباشه به بی راهه میرخ

 

مواظب باش، ان "امید" و "اراده" در کمین تو هستن

منتظر لحظه ای غم اندوه و شک در تو تا به خودشون افتخار کنن!!!


جهل به همراه تعصب وحشتناک ترین سلاح کشتار جمع

 

 

نسل ها بعد از این دو ابزار ویرانگر، تلفات می دن تا نسلی اصلاح بشه

اینجا گاهی حضور خدا رو هم نمیشه حس کرد گاهی خدا بنده ای رو در ظلمات ترین نقطه زمین می ذاره و گاه بنده ای رو در نزدیک ترین نقطه به خودش تفاوت ها در چی بوده؟؟؟


چی میشه یه دلخوشی برای یه آدم؟؟؟!!

 

زمین تاریک تر از اون چیزیه که میشه فهمید آدمی بهشت خودشو کجا می سازه؟؟

گاهی دل، قلب، ذهن و فکر ظرفیتی برای ساختن دوباره نداره دست دل و قلب و ذهن و فکر کوتاهه از ساختن لازمه یه مرور مجدد کنه دوباره حقیقت رو جستجو کنه


به کجا چنین شتابان؟

گَوَن از نسیم پرسید
دل من گرفته ز اینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
سفرت بخیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را


آدما یه توان هایی، دارن که هنوز بروز ندادن، این توان ها لازمه شناخته بشه، این نیروهایی که هنوز بالفعل نشدن، می تونن ویرانگر باشن، و یا بُعدی از زیبایی درون فرد رو نمایان کنه  

 

 

یکی از این پتانسیل ها طغیان آدمه آدمی پتانسیل عجیبی برای طغیان و نافرمانی داره گاهی این طغیان در برابر هواهای نفسه و گاهی در برابر مسئولیت ها و حقوقیه که به عهده انسانه

 

الهی از خودم طغیان خودم در برابر هر چه که حقی به گردنم داره !!!! به تو پناه می برم  


پیری، سنیه که خییییییییلی به سختی میشه، چیزی رو تغییر بدیم این دارم می بینم و حس می کنم و ادراک می کنم

 

خدایا ما داریم با خودمون چکار می کنیم؟؟!!

 

به علاوه، خییییلی هوای آدمای دوروبرمون رو داشته باشیم

آدما زود دلشون میشکنه  

خدا هم خیییلی هوای بنده هاشو داره، دلی نشکنیم تمام تلاشمون به حد توانمون، این باشه دل کسی رو نشکنیم  

آدمهایی که سخته براشون، که بتونن چیزی رو تغییر بدن، سرزنش نکنیم


آهسته آهسته حسی خوش درون قلب او پیدا شد 

آرام آرام حسی از نوع تفاخر و افتخار در او قدم زد 

در کمتر از چشم بر هم زدنی، فرصت دیدار از دست رفت

 

 

ما هیچ از خود نداریم، این حقیقت را با مکاشفه در حقیقت مرگ، و هم آغوشی با خاک می توان دریافت و سر فرود آورد که هستی آدمی عاریه از اوست


آدمی که در ترس و ظلم و تردید و شک گرفتار آمده، شاید نگاه رحمت به او همان توبه و انابه و تضرع به خداست

 

اما او که همچون سابقون، بندگی می کند و همه بندها را بریده تنها در بند اوست شادمانی وصف ناشدنی ای در اوج قبض و تنگناها درون خود همراه دارد همچون اسمی از اسما خدا، خالق زندگی خود و مظهر خالقیت خدای خود می شود او به بی نیازی می رسد و دیگران نیازمند او و او به نیازها رسیدگی می کند  


هبوط انسان به زمین، با چرخش مفهوم ظلم به انواع مختلف و متنوع در ارتباط با انسان همزمان شد ظلم هایی که من به خود روا داشتم و می دارم! در ارتباطی عمیق با ظلمیست که به هم نوع خودم روا داشته ام و می دارم  

 

بیاییم به نگاه لطف و رحمت به خودمان اندیشه و نگاه کنیم شاید در یابیم که شایسته رحمت، خدای رحمانیم ان شا الله


 تعلیمات و یادگرفتنی های آگاه و ناخودآگاه ( حجم بیشتر یادگیری مون) زندگی مون رو می سازه برای خودشناسی، یه مرحله اینه بشناسی کسایی رو که سالها در کنارشان بودی نزدیک ترین آدمای دور و بر ما ذهنیت ها، محدودیت ها، آزادی ها، حصارهایی ووووو رو درون ما شکل میدن به طور تدریجی، که بعدها از پیامدهاشون کیفور خواهیم شد چه بسا زندانی بشه با میله هایی بلند و چه بسا سکوی اوج و پرواز ما بشن

 

آنچه از ظلم که بر انسان رَوا می دارن در بی اختیاری بی اختیار بودن همان هاست که لحظه هایی را برای اندیشیدن و فهمیدن درنیافتند !! امروز تو خود، خود را دریاب


آدم های بخیل، از نداشتن و کمبود های دیگران احساس داشتن، قدرت، عالی بودن می کنن  

وگرنه آدم سَخی،

ایمانی محکم

اراده ای پولادی

قلبی سلیم

فکری طَیِّب

اطمینانی عمیق

توکلی همیشگی

داره

او خلّاقه، و مظهر اسما خدا آرامش رو در فقر و کمبود ها جستجو نمی کنه

او مظهر نام رزاق خداست


برای شناختن آدم های دور برت، گاهی مثل اینه که توی مِه هستی، هر کسی غرضی و هدفی داره بنا به وضع حال و ظرفیت وجودیش رفتار می کنه و به علاوه گاهی خود تو هم دچاری به خیلی حجابها اینجور میشه که لنگان لنگان، تلو تلو خوران بین این آدما با زندگی از دور آشنا میشی  

 

 

 

حقیقت چیه؟

واقعیت چیه؟؟

همه چیز اون چیزی که من ادراک می کنم نیست! گاهی ادراک های غلط کُدهای غلط بهت میده دچار میشی به اشتباه و عملی که شناخت صحیحی از محیط و خودت پشتوانش نباشه به بی راهه میره

 

مواظب باش، ان "امید" و "اراده" در کمین هستن

منتظر لحظه ای غم اندوه و شک تا بتونن به خودشون افتخار کنن!!!


جهل به همراه تعصب وحشتناک ترین سلاح کشتار جمعی

 

 

بعد از کُنِش این دو ابزار ویرانگر، پی در پی تلفات سنگینی متحمل خواهیم شد تا نسل آدمی اصلاح بشه

 

اینجا گاهی حضور خدا رو هم نمیشه حس کرد گاهی خدا بنده ای رو در ظلمات ترین نقطه زمین می ذاره و گاه بنده ای رو در نزدیک ترین نقطه به خودش تفاوت ها در چی بوده؟؟؟ گاه شاید به ودیعه گذاشته شدن همین دو ابزار قدرتمند و ویرانگر در نسلی باشه که لازمه غبار این ظلمت از رخ بشویند و به نور برسن، و با این نور بین مردم! زندگی کنن


تویی که در صف رأی مردم نشسته ای، چرا التماس وار و خفت بار در تکاپوی رأی به خویشتنی ؟!! چنین مجنون خودرأی مختال، در صلاحیت خدمت به انسانیت نیست هر چند که جماعتی عظیم در امتداد هواها و شهوت هایشان از او پشتیبانی کنند

 

 

و او که بنده برگزیده خدا نیست محکوم به ذلت و پوچی و خسران عظیم است  

چه پرشتاب به سمت پرتگاه دنیا سقوط میکنی

 

و شهیدان چه خوش عاقبتند 


گاهی رشته کار از دست آدم می ره، هِی می بینی زمان داره میره، می دونی وقت کم داری، اما زمان این جور وقتا سرمایه نیست دیگه برات، در واقع سرمایه آیه که از قبل با عمل و رفتارت سوختیش الانم بعد سوختنش! هر چند می گذره اما سرمایه ای از زمان نداری یه جوری گیر می افتی که می دونی یه قطعه از پازل رو گم کردی و نداری خدایا این گره ام رو باز کن 


چقدر وقتی آلوده باشی به  گناه، قدرت فهم و درک پایین میاد طوری که حتی بدیهی ترین حقیقت رو دم دست ترین حقیقت رو هم نمی شه درک کرد

 

از گناه پاک بشیم خیلی ضرورت داره برای اینکه توی مسیر قرار بگیریم و بتونیم به رسالتی که داریم تک تک ما آدما عمل کنیم که بساط عمل زود برچیده میشه  


رشد و شکوفایی نعمت عقل در انسان باعث پدید آمدن توانمندی های جدید معنوی و اجتماعی در او می شه. خوب یه حساب کنیم، کار و امور رو هم به انسان عاقل بسپاریم که با توانمدیهایی که داره، کارها رو با بهره وری بالا انجام میده و عاقبت کارمون به خیر میشه و چون مسئولیت ها به کسی که نیروی عقل در او تضعیف شده باشه سپرده بشه، جریان امور بشریت و انسانیت به جریان ظلم پیوند می خوره  

برنامه تعلیم و تربیت انسان رو خدا فرستاده اگه اعتقاد به خالق خودت داشته باشی و به اسما او معرفت پیدا کنی تا یه حدودی هم کافیه به این باور و حقیقت  می رسی که خدا هیچ کدوم از نیازهای انسان رو بدون پاسخ رها نکرده و این برنامه رو هم برای انسان فرستاده  

 

دکتر چمران نیایش خوبی دارن  

خدایا ، هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .خدایا ، هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .خدایا ، مگذار دروغ بگویم زیرا دروغ ظلم کثیفی است .خدایا ، محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم زیرا تهمت جنایت ظالمانه ای است .خدایا ، ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد .خدایا ، راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همان کفر خدای بزرگ است .خدایا ، مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده نمایم . خدایا ، پستی دنیا و ناپایداری دنیا را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .خدایا ، من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم ،به من دیده ای عبرت بین ده که ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم

 

 

نیاز به تربیت و تعلیم در انسان، او رو از طبقه حیوان جدا می کنه و در مسیر تربیت حق، مزین میشه انسان کم کم به شرافت


رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

 

 

برای کسی که داره با ظلمات اطرافیانش امتحان میشه

شاید بهترین دعا باشه

آدمی در مرحله ای از زندگیش، از ظلمات درون خودش، ظلمی که خودش به نفس خودش کرده لازمه بیرون بیاد 

و زمانی با ظلمات همراهانش امتحان پس میده تا بتونه ظلمات بیرون از خودش رو، در بستر اجتماع و جمع انسان ها کنار بزنه و حق رو ببینه

 

الهی به شدت محتاج هدایت توام  


گناه عقل رو زایل می کنه 

دوری از خدا عقل رو زایل می کنه

 

 

مواظب خودت باش اول، که پاک بشی

دوم، مواظب ارتباط با افراد دیگه باش، که آدما به اقتضای حال و باطنشون با تو رفتار می کنن یکی از چالش ها برای کسایی که می خوان در مسیر باشن، اونم مسیر قرب به خدا، اینه شناخت از دوست و دشمن داشته باشن و در ارتباطاتشون گمراه نشن و هر لحظه پناه ببره به خدا  

 

الهی چه پناهی بهتر از تو جستجو کنم بل الله مولئکم و هو خیرالناصرین

 


تکلیف کسی که راه رو چهل ساله به طور ظالمانه ای در حق خودش رفته، و زمینه ظلم دیگران در حق خودش رو فرآهم آورده و نه کسی می تونه اونو نجات بده و نه به نجات خودش فکر میکنه چیییییه؟؟!!! 

کسی که با روش تربیتی مسخ کننده به علاوه جهل و عادت های ویرانگر خودش هر روز ضربه ای مُهلک بر پیکر حیات خودش وارد می کنه، و منفعلانه حیات و زندگی خودش رو دست همه سپرده چطور به خودش برمی گرده؟؟؟!!!

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

سوره .


خدا ما رو به اونچه که درون خودمون مخفی کردیم مبتلا می کنه!!! تا قلب ما رو پاک پاک پاک کنه چطور قلب ما برای پذیرفتن حق نَرم میشه تا بتونیم مسیر رو درست بریم جلو و به خودمون ظلم نکنیم؟؟

وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.

سوره آل عمران، آیه 154

 

 

همین امروز صحبت های روانشناسی به نام بابایی زاد رو گوش میدادم بحث شون این بود که ما نمی تونیم رفتاری غیر از آنچه که هستیم، داشته باشیم  

دیگه اختیار با خودمونه که بخوایم درون خودمون رو یه دستی بکشیم


کاش جهت درست زندگی کردن توی این دنیا دستمون بیاد و اینقد بیهوده تلاش نکنیم در جهت های بی خود کاش هر چه زودتر خودمون رو دریابیم که چقدر در دنیا مشغولیم به غیر کسی که خدا بهش نگاه خاص داره خییییییلی، (البته قابل شرح نیست) درون خودش آزاده اسیر نمیشه و در همه حال داره حرکت میکنه و پیش میره

 

ما نهایت نهایت اهل یمین باشیم  

اما حال والسابقون حال دیگه ایه  

خدا تحویلشون میگیره 

خیلی بیشتر 


یکی از معیارهای سلامت روان و اخلاق یه جامعه، وضعیت پایگاه خانواده در اون جامعه هست در جامعه ای که قراره آدم های اون جامعه در مسیر رشد و زیاد شدن و کمال و قرب خدا قرار بگیرن، خانواده یه ساختار و نهاد بسیار مقدس و رشد دهنده هست کسایی که در تخریب این ساختار تلاش می کنن دشمن خدا هستن چرا که خداوند اطاعت از رسول رو واجب کرد و تشکیل خانواده از سنت های محمد ص، پیامبر خداست الهی توانمندی و لیاقت پاسداری از این اولین فعالیت و فرصت رشد جمعی رو به ما عنایت بفرما آمین


از جبهه می گفت از کشته شدن از ترس از مرگ از رسوایی انسان که چه دلبسته، و ناآماده برای دیدار اوست  تنهایی و نبودن راه برگشت از روز روشن شدن شب تاریک غرب کشور در جنگ از توسل به امامزاده موقع نزدیک شدن تیر دشمن و جواب گرفتن از تکه های بدن رزمنده که به دوش می کشید از رفاه زده های فراری از جنگ با م به خاک وطن  

 

 

اما امروز مرگ رو خییییلی از خودش دور می دید  

شاید من هم جای او بودم امروز بیش از هر کسی دیگه مشتاق عاشقی کردن با دنیا بودم از حال خودم می ترسم


چی میشه که من از کمترین چیزایی که مال من نیست و امانت هستن از تو، نمی گذرم  

خدایا چی میشه که من حریصم برای خودم و بنده ای حریص و مشتاق تو؟؟

 

 

 

خدایا چی میشه که بنده ای رو می خَری؟؟!

خدایا چی میشه که با یه بنده ای خیلی خصوصی یه حال و توجهی بهش میدی، که غیر تو نبینه؟؟! دنیا و هر چی غیر تو، چشمشش نبینه؟؟ همه هستش، همه نیستش فقط برا تو میشه ؟؟

خدایا چی میشه که بنده ای همه ی غم و تمام دلش برای تو میشه فقط ؟؟ 

 

خدایا چی میشه که بنده ای راه هدایت بنده های دیگه رو هموار میکنه نور میده به زندگیشون؟؟

خدایا دنبال یه عشق بزرگم دنبال نگاه تو ام اما نشدم لایق خدایا خوشا به حال حسین (ع) خوشا به حال بنده هایی که راه حسین (ع) رو دیدن و از همون راه رفتند و رسیدند

 


یه لحظه هایی توی زندگی هست، که شبیه هیچ چیزی نیست یه لحظه ها یه وقتایی که همیشه نمی تونی بسازی توی زندگی یه جورایی حسابش و کتابش خیییلی فرق داره

 

فقط اینکه هر چقدر که ادعا کردی منتظر عملت هستن

فقط به اندازه عملت این قطعه های بهشتی زمان بهت میدن

گناه خییییلی توفیق رو ازت می گیره 

خالی شو از گناه  

خدا همیشه هست ماییم که نیستیم  

 

خدایا خیییلی دلم می سوزه که چکار کردم با خودم که پای دلم ایقد لنگه که نمی تونم از رزقی که فراوون می ریزی بردارم!!!!!؟؟ 

 

اللهم اصلح قلبی الهی


کاش جهت درست زندگی کردن توی این دنیا دستمون بیاد و اینقد بیهوده تلاش نکنیم در جهت های بی خود کاش هر چه زودتر خودمون رو دریابیم که چقدر در دنیا مشغولیم به غیر کسی که خدا بهش نگاه خاص داره خییییییلی، (البته قابل شرح نیست) درون خودش آزاده اسیر نمیشه و در همه حال داره حرکت میکنه و پیش میره

 

ما نهایت نهایت اهل یمین بشیم  

اما حال والسابقون حال دیگه ایه  

خدا تحویلشون میگیره 

خیلی بیشتر 


همون قدر که لازم داری، مواظب نَفْسِ خودت باشی، مواظب آدمای دور و بَرِتْ هم باش حرفا، عمل، رفتار، عقیده، باور، عادت ها، افکارشون وو

گاهی، گمراهی آدما از یه حرف ساده، یه عادت معمول، آدمای دور و برشه.

 

راه نجات هم از درون خود آدم شروع میشه  

گاهی مدتی گمراهی رو به دوش می کشی، و با کلامی و جمله ای از یه رهگذر از زندگیت، به خودت میای

حالا نمی دونی دلت از عمری که با گمراهی گذروندی بسوزه یا از راه و مسیر نو خوشحال باشی

خدایا آرزومه بنده ای باشم که آخر آخرش ازَم راضی بشی


وَه که چقدر جهل

 

 

در کنکاش درونم، هر روز مواجه میشم با جهل و حجاب و ظلمات که به کجا می خوام برسم، اما چیز آماده نکردم برای این سفر!! و اینم به علاوه میشه با بقیه جهل ها

 

انسان مسئوله و مسئولیت عظیمی داره که با این همه حجاب و گرفتاری درونی نمی تونه قدمی برداره و حرکتی داشته باشه جهل، غفلت و بی خبری از اونچه که در درون خود انسان، در جریانه، باعث مسخ شدن او میشِه.

 

 

خدایا هدایتم کن چرا که می دانم گمراهی چه بلای خطرناکی ست  (شهید مصطفی چمران)


آخرامان، خییییلی شدت سختی زیاد میشه، گاهی دچار شدیم، اما چون هنوز باور نداریم، خودمون رو در جایی ورای واقعیت موجود می بینیم

 

هنوز شاید انکار می کنیم، که گناه زیاد شده چون گناه رو برامون آسون کردن، و زشتی گناه رو هم از بین بردن در این وضعیت گناه رو تشخیص می تونیم بدیم آیا؟؟؟؟!!!! آیا درک درستی و شناخت درستی از وضعیت موجود خواهیم داشت؟؟!! 

انسان امروز، بدون مِی، مَست مَسته


یه جامعه، برآیندی از تفکر غالب اون جمع میشه و این برآیند جهت حرکت اون جمع رو مشخص می کنه، خیییلی در این ارتباط برام سوال پیش میاد، که من کجا قرار دارم؟؟ وضعیت خودم دقیقا چیه در این جمع؟؟

آیا از نجات یافتگان میشم یا عذاب خدا من رو هم شامل میشه؟؟

وضعیت یه جمع درست مثل وضعیت یه انسانه، که میشه در موردش گفت، کل نفس بما کسبت رهینه مدثر

 

خدا وضع هر قومی رو به شناسنامه شون مشخص نمی کنه

اونا رو به انواع ابتلائات دچار می کنه  


همون قدر که لازم داری، مواظب نَفْسِ خودت باشی، مواظب آدمای دور و بَرِتْ هم باش حرفا، عمل، رفتار، عقیده، باور، عادت ها، افکارشون وو

گاهی، گمراهی آدما از یه حرف ساده، یه عادت معمول، آدمای دور و برشه.

 

راه نجات هم از درون خود آدم شروع میشه  

گاهی مدتی گمراهی رو به دوش می کشی، و با کلامی و جمله ای از یه رهگذر از زندگیت، به خودت میای

حالا نمی دونی دلت از عمری که با گمراهی گذروندی بسوزه یا از راه و مسیر نو خوشحال باشی

خدایا آرزومه بنده ای باشم که آخر آخرش ازَم راضی بشی


کسی که رنگ خدا بگیره، با صداش، حرفاش، حضورش و اثرش فقط و فقط اطمینان و امنیت رو به اطرافش میده یه جوری میشه که آدم کنار این بنده ها دوست داره بیشتر و بیشتر به خدا نزدیک بشه این همون بزرگترین لذت این دنیاست بهشت های کوچیکی که خدا روی زمین گذاشته هر جا که یه بنده خوب خدا باشه، هر جا که کسی باشه وصل به خدا اونجا برکت داره، بلا هم دچار بشی، باز رضایت داری و اطمینان

 

بنده های خوب خدا نه می ترسن و نه غمگین می شن  


همیشه، سعی کن دستت محکم تو دست خدا باشه، و هیچی غیر از خدا نبینی یه روزی ام که چشات نتونست ببینه خدا رو! اون موقع فقط و فقط بگردی که خدا رو پیدا کنی، که غیر از خدا چشمت، نبینه

 

دنیا رو زینت دادن برای ما

حواسمون باشه، نفروشیم آخرتمون رو


به نظر خیییییلی دیر شده!

خدایا چرا، انسان این همه در خُسرانه؟؟!

هر کاری که می خواد، خوب تدبیر کنه هِی نمیشه هنوز نمی دونه تدبیر چیه

هنوز راه رو غلط داره میره  

چقدر مرز هدایت و گمراهی به هم تنیده!! 

 

هنوز سرگردونه، چقدر زود قضاوت می کنه از اینکه تو رو یافته!!

آدمی در گره و اسارت های وراثت، گمراهی نسل های قبل تر، ظلمت خاک زمین، جهل و سرگردونیِ خودش از اینکه مربی خوبی نداشته، و چه بسا نیرو های مسخ کننده ی امانت هایی که بهش سپرده شده، گرفتاره و وسوسه ها و هواها هم از سویی، در هجوم اند به سمت او

 

به دنبال چراغی نوری از سویی  

چقدر دل آدم می سوزه برای انسان  

 

جز عشق حسین، چی می تونه گره عقده های آدم رو باز کنه؟؟

جز غم کربلا عاشورا زینب جز مادرم زهرا

چی می تونه غبار رو از این انسان گرفتار کنار بزنه؟؟


اگه خدا گذاشته تو رو توی یه سختی که، داری هِی دو دوتا چارتا می کنی !! که راه در رو ازش پیدا کنی اما پیدا نمیشه  

 

حکمتی داره که هنوز نگرفتی  

بی خیال اون سختی شو

 

یه چیز دیگه که هست رو سعی کن ببینی

اینا کُدهایی هستن که بهت می دن، بتونی راه رو پیدا کنی  

 

خدایا یادم بده که همه چی دست خودته همه چی 

 

 


حرمت حریم خونه، بیشتر از حریم دل آدم نباشه، کمتر نیست

سالهاست نامَحرم ترین!! خود خوانده رو گذاشتیم در راستای قبله خونه و هوش از سر اهالی خونه پرونده!!

 

 

نکنیم

قبله دل 

قبله خونه 

فقط برای خداست

نکنیم

اینقدر خودمونو نزول ندیم

خدا چیزایی خییییییییلی بهتر تدارک دیده برامون

چرا از دست بدیم؟؟!


از زمین بلند شدن آدم 

دستا رو به زانوی اراده زدن و بلند شدن

وقتیه که محبت آدم و دلش سمت درستی رو هدف گرفته باشه  

یه قدرت رَد کردن و عبور کردن داشته باشه

و اینم فقط کار دل آدمه

دنیا داره خیییلی زود می گذره 

کاش بیدار بشم

صدا می زنن ما رو

کاش همه چیزم، همه هستی ام رو بفهمم از اونه

 


وضع حال آدمی مثل من، وقتی خدا باهاش حرف می زنه، چه خوفناکه 

چرا اینقدر کوبندس خدا جون؟؟

بندگی کردنه تو کار سختیه

خییییلی سخته

 

تمام تدابیر من غلط از آب در میاد خدایا چرا کمکم نمی کنی ؟؟؟!!!!!

اینم کار شیطونه یا نَفسَم که فکر می کنم کمکم نمی کنی؟؟ چطور تفکیک کنم اینا رو از هم ؟؟!!!

خدایا هدایتی ببببببببببببببببببببببببببببزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ از تو می خوام 

تَل گناهام نمی ذاره تو رو ببینم !!!!!

حرفات هم نمی فهمم

قوه فهم و ادراک و تعقلم از دست رفته تو بساز سببی که بشم به تو نزدیک  تر


یه وقتی آدما رو سر راه زندگی اشتباه می گیری بعد یه مدت متوجه میشی بعد یه مدت که رهگذر بودنشون برات مشخص میشه

حرف از تعلق نیست

حرف اینه که اشتباهی که بگیری 

زیاد بها می دی  

اصل کاری رو از یاد می بری 

فکر می کنی اونی که اشتباه گرفتی، منشا اثری بوده 

و فکر می کنی اونه که خیر خواه بوده 

در حالی منشا اثر اوست یا هو

 

 

کیستی که من
جز او
نمی بینم و نمی یابم ؟!!

دریای پشت کدام پنجره ای؟
که این گونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور

زیبا

و

روان

دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده.

کیستی

ای مهربان ترین؟

"احمد _شاملو"
 


به نظر خیییییلی دیر شده!

خدایا چرا، انسان این همه در خُسرانه؟؟!

هر کاری که می خواد، خوب تدبیر کنه هِی نمیشه هنوز نمی دونه تدبیر چیه

هنوز راه رو غلط داره میره  

چقدر مرز هدایت و گمراهی به هم تنیده!! 

 

هنوز سرگردونه، چقدر زود قضاوت می کنه از اینکه تو رو یافته!!

آدمی در گره و اسارت های وراثت، گمراهی نسل های قبل تر، ظلمت خاک زمین، جهل و سرگردونیِ خودش از اینکه مربی خوبی نداشته، و چه بسا نیرو های مسخ کننده ی امانت هایی که بهش سپرده شده، گرفتاره و وسوسه ها و هواها هم از سویی، در هجوم اند به سمت او

 

به دنبال چراغی نوری از سویی  

چقدر دل آدم می سوزه برای انسان  

 

جز عشق حسین، چی می تونه گره عقده های آدم رو باز کنه؟؟

جز غم کربلا عاشورا زینب جز مادرم زهرا

چی می تونه غبار رو از این انسان گرفتار کنار بزنه؟؟


نمونه‌ای روشن از جهان گمشده را می‌توان در غفلت از حیاء» و حریم» دانست. گوهر زندگیِ اصیل، حیاء» و رعایت حریم افراد» است. حیاء»، موجب می‌شود تا انسان‌ها از آشکارساختن و نمایش و برخوردهای تند پرهیز کنند و حریم»، نگاهبان مرزها است. حریم، فقط نوعی جدایی نیست. هرچند هاله‌ای را ایجاد می‌کند که مانع دیگران باشد، ولی ضمن آن‌که تمامیت آدمی را حفظ می‌کند، حریم دیگران را نیز نگه می‌دارد. زیرا اساساً در صورتی می‌توان حریم داشت که برای حریمِ دیگران هم اهمیت قائل شد. حریم، طرفین را به هم می‌پیوندد، بدون آن‌که در هم‌شان آمیزد. آن‌ها را با هم یکی می‌کند، بی‌آن‌که به اختلاط بگرایند. آن صمیمیت، غیر از اختلاط و ترکیبی است که امروز در جهان مدرن باب شده است. این دو با هم تفاوت جوهری دارند. زیرا صمیمیت واقعی در صورتی میسر است که حریم‌ها حفظ شود.

برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir


آدمی که عاشق نیست، همیشه یه چیز کم داره 

آخه مگه می شه آدم، عاشق نباشه؟؟!!

آخه آدمی یا باید عاشق شده باشه یا دنبال یه عشق بگرده

 

یه روزایی به حال اونایی که عاشق شدن قبطه می خوریم یه کاری کنیم برای حال خودمون خیلی ضروریه آدم عاشق باشه

 

مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم ۖ تَراهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ

 

 

لازمه آدم بودن 

اینه عاشق خدا بشی 

این شعبانه 

این ماهی که بوی محمد رسول خدا رو میده

کاش یه کم 

محمدی بشیم

کاش به کمک امام زمانمون 

یکم حس کنیم داریم عاشق می شیم

عاشق خدا

کاش خدا هم تحملمون کنه 

پاک بشیم

که زودتر عاشق بشیم

 

سلام بر محمد برگزیده الله 


آدمی که عاشق نیست، همیشه یه چیز کم داره 

آخه مگه می شه آدم، عاشق نباشه؟؟!!

آخه آدمی یا باید عاشق شده باشه یا دنبال یه عشق بگرده

 

یه روزایی به حال اونایی که عاشق شدن قبطه می خوریم یه کاری کنیم برای حال خودمون خیلی ضروریه آدم عاشق باشه

 

مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم ۖ تَراهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ

 

 

لازمه آدم بودن 

اینه عاشق خدا بشی 

این شعبانیه 

این ماهی که بوی محمد رسول خدا رو میده

کاش یه کم 

محمدی بشیم

کاش به کمک امام زمانمون 

یکم حس کنیم داریم عاشق می شیم

عاشق خدا

کاش خدا هم تحملمون کنه 

پاک بشیم

که زودتر عاشق بشیم

 

سلام بر محمد برگزیده الله 


هیچی مثل کتاب خوندن نمی تونه توی زندگی معجزه کنه

 

 

کلی کتاب می خونیم اما 

به قرائت و قلم و نوشتن بازم نمی رسیم 

فقط از سطرها با حرص و طمع خودمون عبور می کنیم  

 

 

اما قرآن یه جور دیگه اس خوندنش تمام تفسیرهایی که ساختی رو کنار می زنه 

یه چیز دیگه می بینی  

هر کسی هم از یه جایی شروع می کنه به دیدن 

شروع می کنه به راه افتادن


یه وقتایی ظاهر ماجرا این طور نشون میده که همه چی خراب شده و دیگه درست نمیشه

هی امتحان می کنی  جواب نمی گیری چیزی درست نمیشه

یه خورده صبر می کنی

می ذاری زمان بگذره یهو یه قطعه که خیلی بهش دقت نمی کردی اتفاقی  با دستت جابه جا میشه دوباره وسیله ای که کار نمی کرد درست میشه و جلوی کلی ضرر گرفته میشه خدا روشکر

و تو فقط نگاه می کنی این دست خودته اما حرکتی می کنه که یه گره رو باز می کنه اما نه با تدبیر و فکر تو

به طور اتفاقی می دونی هیچ چی هم اتفاقی نیست همه چی یه نشونه اس

 

توی زندگی روزمره هم خدا داره باهامون حرف می زنه

که گره کارات دست منه

یه وقتایی بی خودی خودتو اذیت میکنی از بیراهه می خوای برسی به چیزی که می خوای

نمی دونم یه چیزی کمه توی باورم انگار الیته که خیلی چیزا اما یه باوری هست که که خیالت رو از همه باورها راحت می کنه  

 

خدایا مددی خیلی دیر شده کاش بیشتر از این دیر نشه که در وضع صم بکم و لایعقل باقی بمونم !!


با هر قدر توان که داشته باشی شروع کنی،  قطعاً رشد می کنی و این توان تو زیاد میشه  

قصه شاخه هایی که ظاهراً خشکیده بودن، اما یه ذره تَری رو میشد از شاخه هاشون لمس کرد و بعد یه مدت همین شاخه ها سبز شدن مَثَل همین شروع به حرکته حرکت از مردگی به سمت حیات و زنده بودن

حرکت از ظلمات به نور

حرکت برای ایمان

 

به خاطر همینه که خدا نگفته زیاد قرآن بخونید 

چون توان هر کسی در سیر رشدش متفاوته

خدا توی کلامش در مُصحَف فرمودن:

فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ


کاش یکم تاریخ می خوندم 

یکم بیشتر از گذشته ها می پرسیدم

این کمبود رو میشه توی زندگی خیلیامون دید، وقتی تاریخ رو ندونی  قدر یه چیزایی رو نمی دونی

نمی تونی درک کنی کسایی که الان باهاشون زندگی می کنی، چطور به زندگی نگاه می کنن

 

دونستن تاریخ یه دید و نگاه تازه بهت میده

 

این دونستن می تونه از تاریخ زندگی پدر و مادر هر کسی شروع بشه ما آدما همگی از دنیاهای متفاوتی هستیم که با هم در زمان و مکان مشترکی زندگی می کنیم یه گوشه از گذشته چند ورقی از گذشته می تونه نگاهت رو به آدم های دیروز شکل بده  

 

 

فکر می کنم یه جور بی رحیمیه وقتی از گذشته چیزی ندونی  


حس اینکه خودت هستی، همیشه همراهت نیست به خصوص وقتی که با آدم هایی معاند و لجوج و جمود و کینه توز امتحان میشی الهی،

 

 

 

 

بود آیا که در میکده‌ها بگشایند

گره از کار فروبسته ما بگشایند

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند

دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند


آدمی همیشه نیازمند به یه پناهه دقت کرده باشیم شاید در هر حالی به چیزی پناه می بریم و چه خوبه حال کسی که هر لحظه خودش رو در پناه تو حس می کنه

و اما من که هر چه تدبیر می کنم، گویی از تو دورترم

و دیداری نیست

و هیچ.

و خدایا کاش هر لحظه که اراده می کردم، به تو نزدیک بودم 

 


بارها و بارها شاهد طغیان و غلیان و فوران و سرکشی و افسارگسیختگی نَفس خودم هستم

 

چه شاهدی بهتر از خودم که عمیقاً و بدون هیچ تردیدی این از مسیر خارج شدن رو وجدان می کنه 

و چه شاهدی بهتر از رب العالمین 

 

که نتیجه تربیت نشدن نَفس همینه که پیش خدای خودم  آبرویی ندارم!!

 

 

چه قدر طغیان و سرکشی با اسارت و در غل و زنجیر بودن رابطه مستقیم و سر راستی داره .

الهی برای این گره هایِ، نفسِ به ادب مزین نشده ام، رَب باش 

 


آدم لازم داره عاشق باشه   

 

 

 

عاشق به جی باشه خوبه؟؟

وقتی آدم عاشق شد، شوقها و میلهایی کم کم از درون آدم شکل می گیره  به خاطر همینه انسانی که حَی باشه، قبلش عاشق شده

 

مواظب باشیم با شعله های هواها و هوس ها راه نیافتیم 

رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ

آل عمران، 193


اراده کن 

که با خدا باشی 

و برای خدا باشی

و همت و عزم خودت رو پله پله، سریع و تند و حساب شده 

به دوش بکش و ببر بالا

 

شاکله زندگی تو رو جنس اراده تو می سازه 

و نیروی به جلو برنده تو جنس امید تو به عاقبت راهیه که داری میری

 

 

یه جورایی این دو تا در ترکیب با هم و در هم تنیده هستند

شوق ما آدما میشه برآیند این دو نیرو . heart


مادری که نتونه به در و دیوار و هوا و فضای خونه بوی بهشت بده

مادری نکرده

مادری که نتونسته باشه خودش رو رشد بده مادری نکرده برای نسل بعد خودش

 

همیشه جنایتکارای بزرگ

خیانت کنندگان به نسل بشریت

و ضایع کنندگان حقوق بندگان خدا

و آغاز گر یک نسل کشی تمام عیار

 

سازندگان بمب اتم

یا استعمار گران و استثمار گران معروفی که می شناسیم نیستن

گاهی، و البته اغلب،

این حجم بزرگ جنایت در گوشه ای کوچک و دور از نگاه رسانه

در دامن زنی اتفاق می افته، که نتونسته زن» باشه

و در عقده ها و حقارت هایی که نفسش تدارک دیده، یک نسل کشی تمام عیار راه انداخته

 

 


خدا خیلی حواسش به بنده هاش هست

 

ادعونی استجب لکم توی تمام لجظه لحظه های عمر آدم صادقه 

گره های زندگی آدم اونجاهایی که با حساب و کتاب خودش فکر میکنه هیچ چی سر جاش نیست

فقط وقتی حل میشه که نگاهش عوض بشه

 

داشتم ترجمه می کردم با همکاری جناب محترم گوگل، همراه همیشگی و راهبر ما در فضای پربرکت مجازی (به رسم تقوا) 

همچنین جمله انگلیسی رو هم توی ذهنم ترجمه کرده بودم البته با کمی بی دقتی، به اشتباه (یه عبارت ساده بود!) فقط محض احتیاط با گوگل م کردم .

چون از قبل ترجمه رو توی ذهنم تصور کرده بودم وقتی گوگل ترجمه کرده بود همون چیزی رو دیدم که خودم ترجمه و تصور کرده بودم و ترجمه گوگل رو چیزی که توی ذهنم بود دیدم اشتباه خودم رو متوجه نشدم  

خوب وقتی من تصور و ذهنیت غلط دارم از یه واقعیت خارجی، حالا هر چی هم که هستی و مخلوقها و نشونه های دور و برم دارن اون حقیقت رو فریاد می زنن من مدام و پیوسته حرف خودم رو می زنم و غلط می بینم و غلط تفسیر می کنم


انسان وقتی توی مسیر رشد، که همون خارج شدن از ظلمات به سمت نور هست، قرار گرفت رزق های متفاوتی می گیره از خدا  

دیگه اهل نشستن و منتظر بقیه موندن نیست خودش دست به عمل میشه

همه چی رو توی یه نظم محکم و سنجیده می بینه و تردیدها و دودلی هاش کم کم، که بگذره می بینه که چقدر عوض شدن چقدر کمتر و کم رنگ شدن

 


کاش به جایی از فهم و ادراک می رسیدیم که هر لحظه از خدا می خواستیم که ما رو تحت ولایت حق قرار بده

این از بزرگترین نعمت هاییه که خدا به بنده خودش توفیق داشتنش رو می ده 

که اگه این نعمت ولایت رو از ما بگیرن چه گمراهی عظیم و اَلیمی رو بهش دچار خواهیم شد


اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم، کشنده تر از توپ و شمشیر است

 

 

+و نه آنم که به پوسته علم اکتفا کنم و مغز آن را رها کنم. رسالتم را همان رسالت رسول الله و در ادامه آن می دانم. می خوانم که روزی زنجیر اوهام و خرافات از عقل انسان بردارم و آن ها را از چاه بردگی برهانم.

 

+برای این رسالت باید چون رسول باشی؛ عقل کل و لب الالباب؛ رئیس حکما و اسوه تقوا. اگر چنین نباشی، خلق الله را به خود خوانده ای، نه به خدا.

 

 

بخشی از گفتگوی میان شیخ مرتضی انصاری» و سید جمال الدین اسد آبادی»

#نخل و نارنج


آرامش و اطمینانه که آدم رو به عشق می رسونه و رسیدن به عشق آرامش و اطمینان می آفرینه

در حقیقت، عاشق شدن انسان، دلیل وجود عشق در جاییه_ دور یا نزدیک، درون یا بیرون وو _ که میشه نیروی محرکه حرکت انسان به سوی آرامش و طمأنینه

 

رابطه ای دوسویه با شدت و ضعفی متنوع 

که به مرحله رشد انسان بستگی داره  

 

به هر میزان که عاشق تر باشی، به همون شدت هم دقت و توجه و درک تو به پدیده ها بیشتر میشه  

این مفهوم پدیده ها می تونه بسیار گسترده باشه  

 

 

الهی به قلبهای ما عشق خودت رو نازل کن، و ما رو به سمت خودت ببر برای خودت


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها